کد مطلب:134057 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:118

قلبی آکنده از کفر و عناد
بخش اول- یك مطالعه ی كوتاه و اجمالی در تاریخ زندگی یزید كافی است تا این حقیقت را برای هر فردی روشن سازد كه او جوانی بود عیاش، آلوده به گناه، معتاد به مشروب، كسی كه نه تنها اعتقادی به اصول اسلامی و مقررات آن نداشت بلكه در صدد بود زمینه ی انهدام و محو كامل آن را با سرعت هر چه بیشتر آماده سازد و حكومت نیرومند اسلامی را به حكومت نژادی تبدیل نماید، انحراف او از مسیر آسمانی اسلام و آلودگی و ناپاكی فرزند معاویه در زندگی شخصی اش تا آنجا آشكارا بود كه بسیاری از طبقات عصر وی و پس از وی همگی زبان به شتم و ذم و گاهی هم لعن او گشودند.

مسعودی مورخ مشهور درباره ی علل قیام مردم مدینه و شورش آنان در برابر حكومت یزید می نویسد:

«ظلم و ستم یزید و عمال او همه را در برگرفته بود و فسق و گناهش علنی گشت زیرا وی فرزند دختر پیغمبر و یاران آن بزرگوار را بقتل رساند و علناً شرب خمر می نمود و مانند فرعون در كشور عمل می كرد بلكه فرعون برای امت خود عادل تر و با انصاف تر از یزید بود.» [1] .


مسعودی دنباله ی سخن را در مذمت از یزید تا جائی پیش می برد كه صریحاً وی را در شمار مشركین و منكرین نبوت به حساب آورده و او را از كسانی می داند كه غفران و آمرزش خداوند شامل آنان نمی گردد و باید از رحمت او مأیوس باشند، نامبرده در تعقیب مطالب بالا می نویسد:

«برای یزید داستانهای عجیب و معایب فراوانی است مانند نوشیدن خمر، كشتن پسر پیغمبر، لعن نمودن بر علی علیه السلام وصی و جانشین پیامبر، ویران ساختن خانه ی خدا و آتش زدن آن، و ریختن خون مردم و انجام فسوق و غیر اینها از گناهانی كه درباره ی آنها خداوند فرموده كه درباره ی مشركین و دشمنان مقام نبوت داده است» [2] .

احمد بن حنبل كه از ائمه ی اهل سنت است و مذهب حنبلی به دو نسبت داده می شود در پاسخ فرزند خود صریحاً لعن یزید را به استناد صریح قرآن جایز می شمرد و او را از شمار مسلمین خارج می داند!

ابن جوزی می نویسد: «صالح فرزند احمد بن حنبل می گوید: من به پدرم گفتم كه مردم ما را به دوستی یزید نسبت می دهند پدرم گرفت فرزندم آیا ممكن است كسی دارای ایمان بخدا باشد و با اینحال یزید را دوست بدارد؟! گفتم اكنون كه اینگونه است پس چرا او را لعن نمی كنی پدرم گفت فرزندم تو تا كنون ندیدی من چیزی را لعنت كنم (سپس اضافه كرد) ای فرزند چگونه ما لعن نكنیم كسی را كه خداوند در كتاب خود او را لعنت كرده؟!


گفتم در كجای از كتاب خود خداوند یزید را لعن نمود؟ گفت آنجا كه می گوید: «آیا نزدیك شدید كه اگر حكومت بدست گیرید و والی شوید در روی زمین فساد كنید و قطع رحم نمائید؟!

این كسان را (كه دارای این صفاتند) خداوند لعن نموده و (از شنیدن و دیدن حق)گوشهای آنان را كر و چشمهایشان را كور گردانده است [3] .

فرزندم آیا هیچ فسادی بزرگتر از قتل نفس و كشتن (بر خلاف حق) است؟! [4] .

در اینجا احمد بن حنبل با آنكه خود را در زندگی مردی محتاط می داند و به فرزندش می گوید كه در همه ی عمر ندیدی مرا كه چیزی را لعنت كنم با اینحال لعن یزید را طبق نص قرآن جایز می شمرد و او را از رحمت خداوند دور می داند و می گوید امكان ندارد فردی دارای ایمان بخدا باشد و یزید را هم دوست بدارد.

اینگونه سخن از احمد بن حنبل جای تعجب و شگفت نیست زیرا فرزند معاویه تا آنجا ننگین و رسوا بود كه ناپاكترین افراد عصر او مانند زیاد بن ابیه هم او را تقبیح می كرد و با زمامداری و حكومتش مخالف بودند و با صراحت كارهای زشت و پلید وی را برای معاویه بر شمرده، و از اینكه او می خواهد فرزندش را به ولایتعهدی برگزیند وی را بر حذر می داشت!!

یكی از مورخین گفتاری در این باره از زیاد نقل می كند و می نویسد:


«هنگامیكه زیاد استاندار بصره بود معاویه به وی نوشت كه مغیره (استاندار كوفه) مردم آنجا را به بیعت با یزید دعوت نمود با آنكه مغیره به پسر برادرت (یزید) از تو سزاوارتر نیست، پس هنگامی كه نامه ی من به تو برسد مردم بصره را دعوت كن و آنها را بخوان به آنچه كه مغیره مردم كوفه را به آن خوانده است و از آنان برای یزید بیعت بگیر، چون این نامه به دست زیاد رسید و آن را قرائت كرد مردی را كه بفضل و فهم او اعتماد داشت نزد خود خواند و به او گفت من می خواهم تو را بر موضوعی امین گردانم كه بر صفحات نامه در این موضوع اعتماد نكردم (آنگاه گفت) نزد معاویه به شام برو و به او بگو ای امیرالمؤمنین! نامه ی شما درباره ی یزید به من رسیده اما اگر مردم را برای بیعت با فرزندت دعوت كنیم آنها بما چه می گویند!؟ با آنكه یزید با سگها و بوزینه ها بازی می كند و لباسهای الوان می پوشد و به نوشیدن خمر معتاد است و با آلات موسیقی روز را به پایان می رساند!!! چگونه می توان مردم را به بیعت با چنین كسی دعوت كرد؟! با آنكه در برابر اجتماع كسانی مانند حسین بن علی و عبداللَّه بن عباس و عبداللَّه بن زبیر و عبداللَّه بن عمر هستند؟! ولی اگر تصمیم داری برای یزید به خلافت بیعت بگیری امر كن فرزندت را یكسال یا دو سال مانند آن چهار تن رفتار كند و اخلاق و روش آنها را در پیش گیرد تا ما بتوایم از این راه امر را بر مردم مشتبه سازیم و از آنها برای او بیعت بگیریم، این پیام هنگامی كه به اطلاع معاویه رسید گفت وای بر زیاد من اطلاع یافتم كه به او گفتند امیر بعد از من زیاد است!!! و بخدا قسم كه من (نسبت) زیاد را به مادر او سمیه و پدر او


عبید بر می گردانم پس از آنكه او را به ابوسفیان ملحق نمودم». [5] .

در این پیام كه زیاد ابن ابیه برای معاویه فرستاد صریحاً می گوید به یزید بگو یكسال یا دو سال روش خود را تغییر دهد و از كارهای زشت خود دست بردارد تا از این راه بتوان مردم را درباره ی وی به اشتباه انداخت.

زیاد بن ابیه در این پیام با صراحت معایب یزید را برمی شمرد و مفاسد اخلاقی او را شرح می دهد و می گوید كه نمی توان امت را به بیعت با چنین فردی دعوت كرد،از این پیام به خوبی استنباط می شود كه كار ننگ و فضاحت فرزند معاویه تا آنجا بالا گرفته بود كه حتی فردی مانند زیاد ابن ابیه هم از وی انتقاد می كند و او را با داشتن آنهمه ناپاكی و گناه شایسته ی زمامداری نمی داند!!! اینجاست مصداق كامل آن جمله ای كه گفته اند: «ویل لمن كفره نمرود!» رسوائیها و پلید كاریهائی كه زیاد در پیام خود برای یزید برشمرد چیزی نبود كه بر فرزند ابوسفیان پنهان باشد.

معاویه خود بهتر از همه كس زاده خویش را می شناخت و به روشهای سوء او واقف بود،او به خوبی می دانست كه فرزندش نالایق تر از آن است كه زمام حكومت اسلامی را در دست گیرد و رهبر مسلمین گردد!!! اما چه باید كرد؟! یزید مورد علاقه ی شدید پدر هست و معاویه سخت به این فرزند دلبسته، این علاقه ایجاب می كند كه فرزند بوسفیان زاده خویش را به جانشینی از خود


انتخاب كند! حالا این عمل بر خلاف مصلحت مردم و منافع عمومی كشور و جهان اسلام است! باشد، اینها چیزی نیست كه اصولا از نظر معاویه مطرح باشد!!!

معاویه خود صریحا می گفت:

«اگر نبود كه من شیفته ی یزیدم هر آینه مصلحت خویش را می دانستم و بر طبق آن عمل می كردم» [6] .


[1] مروج الذهب ج 2 صفحه ي 68 چاپ مصر سال 1303 هجري

[2] مروج الذهب ج 2 صفحه ي 70.

[3] سوره محمد (ص)آيه ي 24.

[4] تذكره ي ابن جوزي صفحه ي 162.

[5] تاريخ يعقوبي ج 2 چاپ نجف سال 1358 هجري.

[6] تذكره ابن جوزي صفحه ي 162.